جستاری در زندگانى امام مهدى (عجل الله تعالی فرج الشریف) – قسمت دوم
جستاری در زندگانى امام مهدى(عجل الله تعالی فرج الشریف)– قسمت دوم
چنانكه گفتيم، با در گذشت چهارمين نايب خاص امام دوازدهم، دوران غيبت كبرى آغاز گرديد.
در اين دوره، علماى واجد شرائط، از سوى امام زمان نيابت عامّه دارند چنانكه ديديم، نيابت خاصّه عبارت از اين است كه امام، شخص خاصى را با اسم و رسم معرفى كند و نايب خود قرار دهد، ولى نيابت هر فردى كه آن ضابطه با او تطبيق كند، نايب شناخته شود و به نيابت از امام، در امر دين و دنيا، مرجع شيعيان باشد. امامان معصوم، به ويژه حضرت حجة بن الحسن المهدى - عجل الله تعالى فرجه - در روايات متعددى اين شرائط را بيان فرموده و مسلمانان را در دوران غيبت كبرى موظف كردهاند كه به واجدان شرائط مزبور رجوع نموده و طبق دستو آنان عمل كنند. پارهاى از اين روايات را ذيلاً از نظر خوانندگان محترم مىگذرانيم:
1 - «عُمَر بن حنظله» مىگويد: از امام صادق - عليه السلام - پرسيدم: اگر بين دو نفر از شيعيان بر سر قرض يا ارث اختلافى پيش آيد و به حكومت و قضات (وقت) مراجعه كنند آيا اين كار جايز است؟ امام فرمود: هر كس در مورد حق يا باطل به آنان مراجعه كند، در حقيقت به طاغوت (82) مراجعه كرده و هر چه را به حكم آنان بگيرد، به طور حرام گرفته است، هز چند حق ثابت او باشد، زيرا آن را به حكم طاغوت گرفته كه خداوند امر كرده است به او كفر ورزند، و انكار كنند، چنانكه مى فرمايد: يُريدُونَ أن يَتَحاكَمُواالَى الطّاغوتِ وَقَد أُمِرُوا أن يَكفُرُوا بِهِ (83): «مىخواهند طاغوت را به داورى بطلبند در حالى كه به آنان دستور داده شده كه به طاغوت كافر شوند».
پرسيدم: پس چه بايد بكنند؟
فرمود: بايد نگاه كنند ببينند چه كسى از شما حديث ما را روايت نموده و در حلال و حرام ما نظر افكنده و صاحب نظر شده و احكام و قوانين ما را شناخته است، او را به عنوان حاكم و صاحب رأى بپذيرند، زيرا من او را حاكم بر شما قرار دادهام. اگر او بر اساس حكم ما حكم نمايد و كسى از او نپذيرد، حكم خدا را سبك شمرده و ما را رد كرده و كسى كه ما را رد كند، خدا را ردّ كرده است و اين، به منزله شرك ورزيدن به خداى متعال است... (84)
اين فرمان امام صادق - عليه السلام - يك فرمان كلى و عمومى است و مفاد آن شامل همه فقهاى واجد شرائط مىشود/
در صورتى كه امام راضى نشود در يك اختلاف جزئى به قضات حكومت طاغوتى مراجعه شود، مسلّماً راضى نخواهد بود ساير امور مسلمانان زير نظر ستمگران باشد بلكه اداره اين امور را زير نظر فقهاى عادل شيعه قرار داده است.
2 - اسحاق بن يعقوب مىگويد: از محمد بن عثمان (دومين نايب خاص حضرت مهدى) خواستم نامهام را به پيشگاه امام برساند. در آن نامه مسائل مشكلى كه داشتم پرسيده بودم. امام با خط خود جواب نوشته بود.
از جمله سؤالاتم اين بود كه در پيشامدها در عصر غيبت به چه كسى مراجعه كنم در پاسخ اين سؤال فرموده بود:
و امّا در حوادثى كه رخ مىدهد، به راويان احاديث ما مراجعه كنيد. آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا (بر شما) هستم. (85)
با آنكه اسحاق بن يعقوب در اين نامه در مورد وظيفه خو سؤال كرده، ولى امام به صورت عمومى پاسخ داده و وظيفه همه شيعيان را معيّن نموده است.
اخبار و روايات فراوانى از پيامبر اسلام و هر يك از امامان - عليهم السلام - درباره تولد، غيبت، ظهور و قيام جهانى و ساير ويژگيهاى حضرت مهدى نقل شده و در واقع سالها پيش از تولد آن حضرت، خصوصيات و ويژگيهاى او - از قبيل اينكه: او از خاندان پيامبر (ص)، از فرزندان فاطمه - عليها السلام - و از نسل حسين - عليه السلام - است و با قيام جهانى خويش زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد - پيشگويى شده است. تعداد اين روايات به حدى فراوان است كه درباره كمتر موضوعى از موضوعات اسلامى اين اندازه حديث وارد شده است.
ما نخست به تعداد روايات وارد شده از ائمه شيعه درباره حضرت مهدى - عليه السلام - و نيز اسامى كتبى كه علماى اين مذهب مستقلاً درباره آن حضرت نوشتهاند اشاره مىكنيم، سپس روايات رسيده از پيامبر اسلام (ص) از طريق اهل سنت و نيز كتب آنها را در اين باره مورد بررسى قرار مىدهيم:
در اينجا بى مناسبت نيست ياد آورى كنيم: با آنكه عصر هر يك از ائمه و يژگيهايى داشته و توجه آن بزرگواران قاعدتاً معطوف به مسائل و موضوعات حادّ روز بوده، امّا در عين حال، موضوع حضرت مهدى - عج الله تعالى فرجه الشريف - همواره مورد نظر آنان بوده و به مناسبتهاى گوناگون بيانات و پيشگوييهاى فراوانى نمودهاند كه ذيلاً به عنوان نمونه آمارى اجمالى از احاديثى كه از ائمه در اين زمينه رسيده از نظر خوانندگان محترم مىگذرانيم:
1 - امير مؤمنان - عليه السلام - 51 حديث،
2 - امام حسن - عليه السلام - 5 حديث،
3 - امام حسين - عليه السلام - 14 حديث،
4 - امام زين العابدين - عليه السلام - 11 حديث،
5 - امام باقر - عليه السلام - 63 حديث،
6 - امام صادق - عليه السلام - 124 حديث،
7 - امام موسى بن جعفر - عليه السلام - 6 حديث،
8 - امام رضا - عليه السلام - 19 حديث،
9 - امام جواد - عليه السلام - 6 حديث،
10 - امام هادى - عليه السلام - 6 حديث،
11 - امام حسن عسكرى - عليه السلام - 22 حديث. (86)(87)
به عنوان نمونه به نقل چند حديث اكتفا مىكنيم:
الف - امير مؤمنان - عليه السلام - مىفرمايد: پيامبر اسلامى فرمود: عمر جهان به پايان نمىرسد مگر آنكه مردى از نسل حسين امور امّت مرا در دست مىگيرد و دنيا را پر از عدل مىكند همچنانكه پر از ظلم شده است. (88)
از امير مؤمنان - عليه السلام - در «نهج البلاغه» سخنان متعددى در اين زمينه نقل شده است. (89) از آن جمله مىفرمايد: دنيا، همچون شتر چموشى كه از دوشيدن شيرش جلوگيرى مىكند (و به سراغ بچهاش مىرود) پس از چموشى، به ما روى مىآورد. (90) خداوند مىفرمايد: «ما مىخواهيم به مستضعفان زمين نعمت بخشيم و آنان را پيشوايان و وارثان زمين قرار دهيم». (91)
ب - حسين بن على - عليه السلام - مىفرمود:
اگر از عمر دنيا تنها يك روز باقى مانده باشد، خداوند آن روز را طولانى مىكند تا آنكه مردى از نسل من قيام مىكند و دنيا را پر از عدل و داد مىكند چنانكه از ظلم و ستم پر شده است. از رسول خدا شنيدم چنين مىفرمود. (92)
ج - امام جواد - عليه السلام - به عبد العظيم حسنى - س - فرمود:
قائم ما همان مهدى منتظّر است كه در زمان غيبت بايد در انتظارش بود و در زمان ظهور بايد اطاعتش نمود. او سومين فرزند من خواهد بود. سوگند به آن خدايى كه محمد را به پيامبرى برگزيد و امامت را ويژه ما خاندان قرار داد، اگر از عمر دنيا جز يك روز باقى نمانده باشد، خدا آن روز را طولانى مىگرداند تا مهدى ظاهر شود و زمين را از عدل و داد پر كند چنانكه از ظلم و ستم پر شده است. خداوند متعال كار وى را يك شبه اصلاح مىكند، چنانكه كار موسى كليم الله را در يك شب اصلاح فرمود: او رفت تا براى همسرش آتش بياورد اما با منصب نبوت و رسالت برگشت.
امام جواد سپس فرمود: بهترين اعمال شيعيان ما، انتظار ظهور و قيام اوست. (93)
كتابهايى كه پيش از تولد مهدى (ع) درباره او تأليف شده است
موضوع غيبت و قيام حضرت مهدى در اسلام به قدرى قطعى و مسلّم بوده كه كتابهاى متعددى درباره آن تأليف شده و تاريخ نگارش بعضى از آنها سالها پيش از تولد حضرت بوده است. مثلاً 0حسن بن محبوب زراد» (م 224)، يكى از محدثان و مصنفان موثق شيعه، كتاب «المشيخ » را يكصد سال قبل از غيبت كبرى نوشته و اخبار مربوط به غيبت امام مهدى را در آن نقل كرده است. (94)
مرحوم طبرسى مىنويسد: محدثان شيعه در زمان امام باقر و امام صدق - عليهما السلام - اخبار غيبت را در تأليفات خويش آوردهاند. (95)
همچنين برخى از اصحاب ائمه درباره آن حضرت و قيام او كتاب نوشتهاند، مانند ابراهيم بن صالح انماطى (96) (از ياران امام باقر)، حسن بن محمد بن سماعه (97) (از اصحاب امام موسى بن جعفر - عليهما السلام -)، محمد بن حسن بن جمهور (98) (از ياران امام رضا - عليه السلام -)، على بن مهزيار (99) (از ياران امام جواد - عليه السلام -) و فضل بن شاذان نيشابورى (100) (از شاگردان امام رضا و امام جواد و امام هادى - عليهم السلام -) (101).
چنانكه قبلاً اشاره كرديم، مهدويت و اعتقاد به وجود مهدى - عجل الله عالى فرجه - و ظهور او، اختصاص به مذهب تشيّع ندارد، بلكه محدثان بزرگ اهل سنت نيز احاديث مربوط به آن حضرت از از طريق گروه بسيارى از صحابه و تابعين در كتابهاى خويش نقل كردهاند، به طوريكه گذشته از كتب شيعه، كتب و آثار ديگر مذهب اسلامى (حنفى، شافعى، مالكى و حنبلى) نيز از روايات نبوى كه درباره مهدى و ظهور او رسيده، سرشار است.
بر اساس پژوهش برخى از محققان بزرگ، محدثان اهل سنت احاديث مربوط به حضرت مهدى را از 33 نفر از صحابه پيامبر اسلام در كتب خود نقل كردهاند (102)؛ تعداد 106 نفر از مشاهير علماى بزرگ اهل سنت، اخبار ظهور امام غايب را در كتابهاى خود آوردهاند (103)؛ و 32 نفر از آنان مستقلاً درباره حضرت مهدى كتاب نوشتهاند. (104)
«مسند احمد حنبل»(متوفاى 241 هجرى) و «صحيح بخارى» (متوفاى 256 هجرى) از جمله كتب مشهور اهل سنت است كه قبل از تولد امام قائم - عجل الله تعالى فرجه - نوشته شده و احاديث مربوط به آن حضرت در آنها نقل شده است. (105)
از جمله احاديثى كه «احمد حنبل» نقل كرده اين حديث است: پيامبر اسلام (ص) فرمود: «اگر از عمر جهان جز يك روز باقى نماند، خداوند حتماً در آن روز شخصى از ما - خاندان - را بر مىانگيزدو او جهان را پر از عدل و داد مىكند همچنانكه پر از ظلم شده باشد. (106)
احاديث نبوى پيرامون حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه - و صفات و علائم ايشان در كتابها و منابع قديم اهل سنت به قدرى زياد است كه دانشمندان علم حديث و حافظان بزرگ سنّى، احاديث مربوطبه مهدى را «متواتر» دانستهاند. (107)
بر اساس يك بررسى اجمالى، تعداد 17 نفر از دانشمندان بزرگ اهل سنت، به «متواتر» بودن احاديث مهدى در كتابهاى خود، تصريح كردهاند (108). علامه «شوكانى» در خصوص اثبات تواتر اين روايات، كتابى به نام «التوضيح فى تواتر ما جأ فى المنتظر والدّجال و المسبح» تأليف كرده است. (109)
بى مناسبت نيست در اينجا، به عنوان نمونه، سخنان چند تن از مشاهير علماى سنّى را در اين زمينه از نظر خوانندگان محترم بگذارانيم:
1 - «شوكانى» در كتاب ياد شده، پس از نقل احاديث مربوط به حضرت مهدى مىگويد: همه احاديثى كه آورديم، به حدّ تواتر مىرسد، چنانكه بر مطلّعان پوشيده نيست. بنابر اين با توجه به همه احاديثى كه نقل كرديم، مسلّم شد كه احاديث منقول درباره مهدى منتظر، متواتر است... آنچه گفته شد براى كسانيكه ذرهاى ايمان و اندكى انصاف دارند، كافى به نظر مىرسد!(110)
2 - حافظ (111) ابو عبد الله گنجى شافعى (متوفاى 658 ه'. ق) در كتاب «البيان فى أخبار صاحب الزمان» (باب 11) مىگويد:
«احديث پيامبر اكرم (ص) درباره مهدى، به دليل راويان بسيارى كه دارد، به حدّ تواتر رسيده است». (112)
3 - حافظ مشهور «ابن حجر عسقلانى شافعى» (متوفاى 852 ه'. ق) در كتاب «فتح البارى99 كه در شرح «صحيح بخارى» نوشته است، مىگويد:
«احاديث متواترى وجود دارد حاكى از اينكه: مهدى، از اين امّت است و عيسى - عليه السلام - از آسمان فرود آمده و پشت سر وى نماز خواهد گزارد». (113)
4 - «مؤمن شبلنجى» مىنويسد:
«اخبار متواترى از پيامبر رسيده كه نشان مىدهد مهدى از خاندان اوست و او زمين را پر از عدل و داد مىكند» (114).
5 - «شيخ محمد صبّان» مىنويسد:
«اخبار متواترى از پيامبر نقل شده مبنى بر اينكه مهدى (سرانجام) قيام مىكند و اينكه او از خاندان پيامبر است و زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد...» (115).
6 - شيخ منصور على ناصف، از علماى بزرگ و معاصر «الأزهر» و مؤلف كتاب «التاج الجامع للأُصول» (116)، مىنويسد:
در ميان دانشمندان گذشته و امروز مشهور است كه در آخر الزمان به حتم و يقيم مردى از اهل بيت پيامبر كه نام او مهدى است، ظهور خواهد كرد. او بر همه كشورهاى اسلامى تسلّط خواهد يافت. مسلمانان، همه پيرو او خواهند شد، او در ميان آنان به عدالت رفتار مىكند، و دين را قوّ مىبخشد. آنگاه دجّال پيدا مىشود. عيساى مسيح از آسمان فرود مىآيد و دجّال را مىكشد، يا با مهدى در كشتن دجّال همكارى مىكند.
سخنان و احاديث پيامبر را درباره مهدى، جماعتى از نيكان اصحاب پيامبر روايت كردهاند. محدّثان بزرگى مانند: ابو داود، ترمذى، ابن ماجه، طبرانى، ابو يعلى، بزّاز، امام احمد حنبل و حاكم نيشابورى آن احاديث را در كتابهاى خود نقل كردهاند. (117)
ابن ابى الحديد يكى از متتبعترين علماى اهل سنت، در اين زمنيه مىنويسد:
«تمامى فرق اسلامى، اتفاق نظر دارند كه عمر دنيا و تكليف (بشر به اجرا احكام الهى)، پايان نمىپذيرد مگر پس از ظهور مهدى» (118).
اين بخش را با نقل بيانيّه رسمى «رابطة العالم الاسلامى»»، كه از بزگرتين مراكز و هابيّت بوده و مقرّ ان در مكه است، به عنوان يك سند زنده بر اعتقاد عموم مسلمانان به موضوع مهدويّت به پايام مىبريم. يكى از جهات اهميّت اين بيانيه اين است كه نشان مىدهد: تندروترين گروهها در ضديت با شيعه - يعنى وهابيان - نيز اين موضوع را پذيرفتهاند، نه تنها پذيرفتهاند بلكه به طور جدّى از آن دفاع مىكنند و آن را از عقايد قطعى و مسلّم اسلامى مىشمارند و انى، به خاطر كثرت دلائل و اسناد اين موضوع است. به علاوه اين مركز، به عنوان يك مركز جهانى و روابط بين ملل اسلامى فعاليّت مىكند.
در هر صورت در سال 1976 م شخصى به نام «ابو محمد» از كشور «كنيا» سؤالى درباره ظهور مهدى منتظر از «رابطة العالم الاسلامى»» كرده است. دبير كل اين مركز در پاسخى كه براى او فرستاده، ضمن ياد آورى اين نكته كه «ابن تيميه» (مؤسس مذهب و هابيّت) نيز احاديث مربوط به مهدى را پذيرفته، متن رساله كوتاهى را كه پنج تن از علماى معروف كنونى حجاز در اين زمينه تهيه كردهاند، براى او ارسال داشته است. در اين رسال پس از ذكر نام حضرت مهدى و محل ظهور او يعنى مكّه چنين آمده است:
به هنگام ظهور فساد در جهان و انتشار كفر و ستم، خداوند به وسيله او (مهدى) جهان را پر از عدل و داد مىكند، همان گونه كه از ظلم و ستم پر شده است.
او آخرين خلفاى راشدين دوازده گانه است كه پيامبر در كتب صحاح از آنها خبر داده است. احاديث مربوط به مهدى را بسيارى از صحابه پيامبر نقل كردهاند. از آن جمله:
عثمان بن عفان، على بن أبى طالب، طلحة بن عبيد الله، عبد الرحمان بن عوف، عبدالله بن عباس، عمار بن ياسر، عبد الله بن مسعود، ابو سعيد خُدرى، ثوبان، قرة بن اياس مزنى، عبدالله بن حارث، ابو هريره، حذيفة بن يمان، جابر بن عبد الله، ابو امامه، جابر بن ماجد، عبد الله بن عمر، انس بن مالك، عمران بن حصين وام سلمه. سپس اضافه مىكند:
هم احاديث ياد شده در بالا كه از پيامبر نقل شده و هم گواهى صحابه كه در اينا در حكم حديث است، در بسيارى از كتب معروف اسلامى و متون اصلى حديث پيامبر (ص) اعم از سنن و معاجم و مسانيد آمده است. از جمله:
سنن: .بى داود، ترمذى، ابن ماجه، ابن عمر الدانى ؛ مسانيد: احمد، أبى يَعلى، بزّاز؛ صحيح حاكم؛ معاجم: طبرانى و رويانى و دار قُطنى و ابو نُعَيم د كتاب «اخبار المهدى» و خطيب بغدادى در «تاريخ بغداد» و ابن عساكر در «تاريخ دمشق» و غير اينها.
بعد اضافه مىكند:
بعضى از دانشمندان اسلامى كتبخاصى در اين زمينه تأليف كردهاند. از جمله:
ابو نعمى: كتاب «اخبار المهدى»»، ابن حجر هيتمى: «القول المختصر فى علامات المهدى المنتظَر»، شوكانى: «التوضيح فى تواتر ماجأ فى المنتظر و الدجّال و المسيح»، ادريس عراقى مغربى: «المهدى»»، ابو العباس بن عبد المؤمن مغربى: «الوهم المكنون فى الردّ على ابن خلدون».
آخرين كسى كه در اين زمينه بحث مشروحى نگاشته رئيس دانشگاه اسلامى مدينه است كه در چندين شماره مجله دانشگاه مزبور بحث كرده است. (119)
عدّهاى از بزرگان و دانشمندان اسلام، از قديم و جديد، در نوشتههاى خود تصريح كردهاند كه احاديث رسيده در زمينه مهدى در حدّ «تواتر» است (و به هيچ وجه قابل انكار نيست). از جمله:
سخاوى در كتاب «فتح المغيث»، محمد بن احمد سفاوينى در كتاب «شرح العقيدة»، ابو الحسن ابرى در «مناقب الشافعى»»، ابن تيميه در فتاوايش، سيوطى در «الحاوى»، ادريس عراقى مغربى در كتابى كه پيرامون «مهدى» تأليف كرده، شوكانى در كتاب «التوضيح فى تواتر ما جأ فى المنتظَر...»، محمد بن جعفر كتانيدر كتاب «نظم المتناثر فى الحديث المتواتر» و ابو العباس بن عبد المومن در كتاب «الوهم المكنون...».
در پايان بيانيه مىنويسد:
تنها ابن خلدون است كه خواسته احاديث مربوط به مهدى را با حديث بى اساس و مجعولى به اين مضمون كه «مهدى جز عيسى نيست» مورد ايراد قرار دهد. ولى پيشوايان و دانشمندان بزرگ اسلام، گفتار او را رد كردهاند، بخصوص «ابن عبد المؤمن» كه در ردّ گفتار او كتاب ويژهاى نوشته است كه از سى سال قبل در شرق و غرب انتشار يافته است.
حافظان احاديث و محدثان نيز تصريح كردهاند كه احاديث مهدى مشتمل بر احاديث «صحيح» و «حسن» است و مجموع آن قطعاً «متواتر» و صحيح مىباشد.
بنابر اين، اعتقاد به ظهور مهدى (بر هر مسلمانى) واجب بوده و جز عقايد اهل سنت و جماعت است و جز افراد نادان و بى خبر يا بدعتگذار، آن را انكار نمىكنند.
اينها ترجمه قسمتهاى حساس اين رساله است كه از نظر خوانندگان محترم گذشت. (120)
در اينجا تذكر اين موضوع لازنم است كه در بعضى از منابع اهل سنت، پدر حضرت مهدى «عبد الله» معرفى شده است. (121) در حالى كه در منابع شيعه و سنّى اخبار فراوانى وجود دارد كه مىرساند نام پدر آن حضرت «حسن» - عليه السلام - است. سر چشمه اين اختلاف آن است كه در بعضى از روايات اهل سنّت پيرامون ويژگيهاى آن حضرت، اين جمله از پيامبر اسلام نقل شده است: «... يواطئ اسمه اسمى و اسم أبيه اسم أبى....». (122) يعنى، اسم او (مهدى) اسم من، و اسم پدرش، اسم پدر من است.
قرائنى در دست است كه نشان مىدهد جمله اخير يعنى «اسم پدرش اسم پدر من است» عمداً يا اشتباهاً از طرف راوى به كلام پيامبر افزوده شده است و در گفتار آن حضرت فقط جمله: «اسم او اسم من است» وجود داشته است. حافظ گنجى شافعى در اين باره مىگويد:
«ترمذى» (123) اين حديث را نقل كدره ولى جمله اخير در آن نيست. (124) نيز «احمد بن حنبل»، كه داراى قدرت ضبط و دقت بوده اين حديث را در چند جا از «مسند» خود نقل كرده ولى جمله اخير در آنها نيست. (125)
«گنجى» اضافه مىكند: در اكثر رواياتى كه حافظان حديث و محدثان مورد وثوق اهل سنت در اين باره نقل كردهاند، جمله اخير نيست. فقط در حديثى كه شخصى به نام «زائدة» از «عاصم» نقل كرده، اين جمله به چشم مىخورد. و چون «زائده» چيزهايى از خود به حديث اضافه مىكرده است، نقل او اعتبارى ندارد.
گواه اين معنا، اين است كه راوى اين حديث، شخصى به نام «عاصم» است و حافظ ابو نعيم در كتاب «مناقب المهدى»»، سى و يك نفر از راويان اين حديث را نام برده كه همگى آن را از «عاصم» شنيدهاند، و در هيچ كدام جمله اخير نيست. و فقط در نقل «زائده» اين جمله به چشم مىخورد كه طبعاً در مقابل آن همه روايات، فاقد اعتبار است. (126)
چنانكه ملاحظه شد، اكثريت قريب به اتفاق دانشمندان اهل سنّت، احاديث مربوط به حضرت مهدى را صحيح و مورد قبول مىدانند. اما تنى چند، آنها را رد نموده يا مورد تشكيك قرار دادهاند كه از آن جمله «ابن خلدون» است. وى مىگويد:
در ميان تمام مسلمانان در طول قرون و اعصار مشهور بوده و هست كه در آخر الزمان حتماً مردى از خاندان پيامبر ظهور مىكند و دين را تأييد و عدل و داد را آشكار مىسازد، مسلمانان از او پيروى مىكنند، وى بر تمام كشورهاى اسلامى تسلّط پيدا مىكند، اين شخص مهدى ناميده مىوشد و ظهور دجال و حوادث بعدى كه از مقدمات مسلّم قيامت است، به دنبال قيام او خواهد بود، عيسى فرود مىآيد و دجّال را مىكشد يا در قتل دجّال او را يارى م كند و عيسى پشت سر او نماز مىخواند...
گروهى از پيشوايان حديث، مانند: ترمذى، ابو داود، بزّاز، ابن ماجه، حاكم، طبرانى، ابو يَعلى احاديث مربوط به مهدى را در كتابهاى خود به نقل از گروهى از صحابه مانند: على، ابن عباس، عبد الله بن عمر، طلحه، عبد الله بن مسعود، ابو هريره، أنس، ابو سعيد خُدرى، أُمّ حبيبه، أُمّ سلمه، ثوبان، قرّة بن اًياس، على هلالى، عبد الله بن حارث، آوردهاند.
ولى چه بسا منكران اين احاديث، در سند آنها مناقشه كنند در ميان دانشمندان اهل حديث معروف است كه «جَرح» بر «تعديل» (128) مقدّم است. بنابراين اگر ما، در بعضى از راويان اين احاديث نقطه ظعفى از قبيل: غفلت، كم حافظگى، ضعف يا انحراف عقيده يافتيم، اصل حديث از درجه اعتبار ساقط مىشود... (129)
وى آنگاه به نقل تعدادى از اين احاديث و بررسى وضع راويان آنها پرداخته و برخى از آنها را غير موثق اعلام نموده و اضافه مىكند:
اين است مجموع احاديثى كه پيشوايان حديث درباره مهدى و قيام او در آخر الزمان نقل كردهاند و چنانكه ملاحظه كرديد، همه آنها جز مقدار بسيار كمى مخدوش است. (130)
اين بود خلاصه و فشرده نظريه ابن خلدون درباره احاديث مربوط به مهدى منتظر - عجل الله تعالى فرجه -.
دانشمندان صاحبنظر و متخصصان علم حديث اعم از شيعه وسنى، سخنان وى را با دلائل روشن رد كرده و آن را بى پايه دانستهاند. (131) ولى ما، در اينجا به عنوان نمونه خلاصه سخنان «شيخ عبد المحسن عباد»، استاد و رئيس دانشگاه مدينه را نقل مىكنيم:
وى در كنفرانسى زير عنوان «عقيدة أهل السنّة والأثر فى المهدى المنتظَر»، در ردّ نظريه ابن خلدون چنين مىگويد:
الف - اگر ابراز شك و ترديد در مورد احاديث مهدى از طرف شخصى حديث شناس بود، يك لغزش به شمار مىرفت،
چه رسد به مورّخانى كه اهل تخصّص در علم حديث نيستند. چه خوب گفته است «شيخ احمد شاكر»:
ابن خلدون چيزى را دنبال كرده است كه به آن آگاهى ندارد و وارد ميدانى شده است كه مرد آن نيست. او در فصلى كه در مقدمه خود به مهدى اختصاص داده، پريشان گويى عجيبى كرده و مرتكب اشتباهات روشنى شده است. اصولاً او متوجه نشده است كه مقصود محدثان از اين جمله كه: «جرح بر تعديل مقدّم است» چيست؟!
ب - وى در آغاز فضل مربوط به مهدى اعتراف كرده است كه:
در ميان مسلمانان در طول قرون و اعصار مشهور بوده و هست كه در آخر الزمان حتماً مردى از خاندان پيامبر ظهور مىكند با اعتراف به اينكه موضوع قيام مهدى در ميان تمام مسلمانان در طول قرون و اعصار امرى مشهور و مورد قبول بوده و هست، آيا صحيح نبود كه او نيز اين عقيده مشهور را مثل ديگران نپذيرد؟ ايا نظريه وى، با وجود اعتراف به اينكه همه مسلمانان برخلاف او عقيده دارند، نوعى كجروى و تكرروى نيست؟ آيا همه مسلمانان اشتباه كردهاند و فقط ابن خلدون درست فهيمده است؟!
اصولاً اين موضوع يك اجتهادى نيست، بلكه يك موضوع نقلى و غيبى است و جايز نيست كسى آن را با هيچ دليلى جز با كتاب خدا و سنت پيامبر(ص)اثبات كند و دليل مزبور در اينجا نظريه مسلمانان را اثبات مىكند و آنان در اين موضوع نقلى داراى تخصص هستند.
ج - ابن خلدون پيش از نقد و بررسى اين احاديث مىگويد: «اينك ما در اينجا احاديثى را كه در اين باره نقل شده، ذكر مىكنيم». (132) و پس از نقل احاديث مىگويد: «اين است مجموع احاديثى كه پيشوايان حديث درباره مهدى و قيام او در آخر الزمان نقل كردهاند». و در جاى ديگر مىگويد: «آنچه محدثان از روايات مهدى نقل كردهاند، ما همه را به قدر توان در اينجا آورديم». (133)
در حالى كه وى بسيارى از احاديث مهدى را ناگفته گذاشت است، چنانكه اين معنا با مراجعه به كتاب «العرف الوردى فى أخبار المهدى»» تأليف «سيوطى» روشن مىگردد. همچنين او از حديثى كه با سند معتبر در كتاب «المناز المنيف» تأليف «ابن قيم» نقل شده، غفلت كرده است.
د - ابن خلدون تعدادى از اين احاديث را نقل و به خاطر بعضى از راويان آنها در سند آنها اشكال مىكند، در حالى كه راويان ياد شده، كسانى هستند كه «بخارى» و «مسلم» يا حداقل يكى از آنها در صحيح خود از آنها نقل حديث كردهاند و دانشمندان در سند آنها ايرادى نكردهاند.
ه'- ابن خلدون اعتراف مىكند كه تعداد كمى از احاديث مربوط به مهدى جاى هيچ نقد و ايرادى از نظر سند ندارد.
بنابراين بايد بگوييم: آن تعداد كم كه به گفته وى مورد قبول است، براى اثبات مطلب كافى است و بقيه احاديث نيز مؤيد آن تعداد خواهد بود. (134)
نگاهى به تاريخ اسلام نشان مىدهد كه در طول زمان، افرادى جاه طلب و سودجو ادعاى مهدويت كردهاند، يا گروهى از مردم عوام افرادى را مهدى مىپنداشتهاند. اين امر نشان مىدهد كه موضوع مهدويت و اعتقاد به ظهور يك منجى غيبى، در ميان مسلمانان امرى مسلّم و مورد قبول بوده است، و چون نام يا برخى از نشانههاى آن حضرت با مشخصات برخى از مدعيان ياد شده تطبيق مىكرده، آنان از اين موضوع سؤ استفاده كرده و خود را مهدى قلمداد نمودهاند. يا چه بسا خود آنان ادعايى نداشتهاند لكن برخى از عوام الناس از روى نادانى يا شدّت ستم و بيدادگرى حكومتها يا عجلهاى كه در ظهور مهدى داشتهاند، يا به علل ديگر، بدون آنكه در مجموع نشانههاى حضرت دقت كنند، به اشتباه، آنان را مهدى موعود تصور كردهاند.
به عنوان مثال: گروهى از مسلمانان «محمد بن حنفيه» را چون همنام و همكنيه پيامبر اسلام بوده، مهدى پنداشته و بر اين باور بودهاند كه او نمرده است و غايب است و بعداً ظاهر مىشود و بر دنيا مسلّط مىگردد. (135)
گروهى از فرقه اسماعيليه معتقد بودند كه اسماعيل فرزند امام صادق - عليه السلام - نمرده، بلكه مرگ او از روى مصلحت اعلام شده است و او نمىميرد و همان «قائم» موعود است و قيام مىكند و بر دنيا مسلّط مىشود. (136)
«محمد» مشهور به «نفس زكيه» پسر عبد الله بن حسن» در زمان منصور دوانيقى عباسى قيام كرد و به مناسبت نامش، پدرش ادعا كرد كه همان مهدى موعود است و با تكيه روى اين موضوع، طرفدارانى براى او فراهم آورد. (137)
در جريان قيام نفس زكيه، «محمد بن عجلان» كه از فقيهان و عابدان مدينه بود، به كمك وى برخاست. وقتى كه محمد شكست خورد و كشته شد، «جعفر بن سليمان» - حاكم مدينه - ابن عجلان را احضار كرد و به وى گفت: چرا با آن دروغگو خروج كردى؟ و آنگاه دستور داد دستش را قطع كنند.
فقيهان و اشراف مدينه كه حضور داشتند از جعفر بن سليمان، براى ابن عجلان درخواست عفو كردند و گفتند: امير! محمد بن عجلان فقيه و عابد مدينه است و موضوع براى او مشتبه شده و خيال كرده است كه محمد بن عبد الله، همان مهدى موعود است كه در روايات آمده است. (138)
عين اين گرفتارى براى «عبد الله بن جعفر» نيز كه از دانشمندان و محدثان بزرگ مدينه بود، پيش آمد و او هم در پاسخِ بازخواست حاكم مدينه، گفت:
من به اين علّت با محمد بن عبد الله همكارى كردم كه يقين داشتم او همان مهدى موعود است كه در روايات ما ياد شده است. تا او زنده بود هيچ شكى در اين موضوع نداشتم و هنگامى كه كشته شد فهميدم كه اومهدى نيست، و بعد از اين ديگر فريب كسى را نخواهم خورد. (139)
منصور نيز، كه نامش «عبد الله» و نام پرس «محمد» بود، بر پسر خويش لقب مهدى گذارده و ادعا مىكرد كه مهدى موعود فرزند من است، نه نفس زكيه! (140)
همچنين مىبينيم كه برخى از فرقهها، به مهدويت بعضى از امامان پيشين اعتقاد داشتهاند، مثلاً «ناووسيه» حضرت صادق - عليه السلام - را مهدى و امام و زنده و غايب مىپنداشتند. (141) «واقفيه» همين اعتقاد را درباره امام موسى بن جعفر - عليه السلام - داشتند. (142) و بر اين باور بودند كه آن حضرت نمىميرد تا بر شرق و غرب جهان مسلّط مهدى است. (143) و بالأخره گروهى نيز پس از رحلت امام حسن عسكرى - عليه السلام - فوت آن حضرت را انكار كردند و گفتند: او زنده و غايب است و همان امام «قائم» مىباشد. (144)
اينها نمونه هايى است كه نشان مىدهد موضوع مهدويت در زمان پيامبر اسلام(ص)و بعد از، موضوع مسلّمى بوده است و امت اسلام همواره در انتظار شخصى بودهاند كه قيام كند و با ظلم و ستم بستيزد و پرچم حاكميت عدل و داد را در جهان به اهتزاز در آورد.
بديهى است كه سؤ استفاده برخى بازيگران از موضوع مهدويت در بعضى از ادوار، هرگز نمىتواند مجوّزى براى انكار اصل مسئله مهدويت باشد، زيرا در طول تاريخ، حقايق بسيارى از سوى عناصر بازيگر و فرصت طلب مورد سؤ استفاده قرار گرفته است. مدعيان الوهيت، يا نبوت و سايرمقامات معنوى، در دنيا كم نبودهاند اديان ساختگى نيز در نيا كم نبوده است. ولى انيها هزگز دليل اين نمىشود كه كسى منكر اصل وجود خدا و نبوت انبيأ گردد.
علم و دانش و صنعت نيز در زمان ما مورد سؤ استفاده واقع شده و در راههاى ضد بشرى به كار مىرود، ولى آيا اين باعث مىشود كه ما اصل علم و صنعت را نفى كنيم؟!
قرآن كريم در زمينه ظهور و قيام حضرت مهدى - مانند بسيارى از زمينههاى ديگر - بدون انيكه وارد جزئيات شود، به صورت كلى و اصولى بحث كرده است؛ يعين از تشكيل حكومت عدل جهانى، و پيروزى كامل و نهائى صالحان در روى زمين سخن گفته است. اين گونه آيات را مفسران اسلامى، به استناد مدارك حديثى و تفسيرى، مربوط به حضرت مهدى و ظهور و قيام او دانستهاند. ما از مجموع آيات قرآنى كه دانشمندان آنها را ناظر به اين موضوع دانستهاند (145). و صراحت بيشترى دراند، جهت رعايت اختصار، سه ايه را مورد بررسى قرار مىدهيم:
1 - وَلقَد كتبنا فِى الزّبُورِ مِن بَعدِ الذّكرِ أنّ الأرضَ يَرِثُها عِبادِىََ الصّالِحُونَ (146) «ما، در (كتاب) زبور پس از تورات نوشتهايم كه سرانجام، زمين را بندگان صالح من به ارث خواهند برد».
در توضيح معناى اين آيه ياد آورى مىكنيم كه: «ذكر» در اصل به معناى هر چيزى است كه مايه تذكر و ياد آورى باشد ولى در آيه ياد شده به كتاب آسمانى حضرت موسى - عليه السلام - يعنى «تورات» تفسير گرديده است به قرينه اينكه قبل از زبور معرفى شده است.
طبق تفسير ديگرى، «ذكر» اشاره به قرآن مجيد است زيرا كه در خود آيات قران اين عنوان به قرآن گفته شده است: اّن هُوَ اّلاّ ذِكرٌ لِلعالَمين (تكوير / 27) بنابراين، كلمه «من بعد» به معناى «علاوه بر» بوده و معناى آيه چنين خواهد بود: ما، علاوه بر قرآن، در زبور نوشتهايم كه سرانجام، زمين را بندگان صالح من به ارث خواهند برد(147).
مرحوم شيخ مفيد در آغاز فصل مربوط به حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه -، به اين آيه و آيه بعدى كه نقل مىكنيم، استناد كرده است. (148)
در تفسير اين آيه از امام باقر - عليه السلام - نقل شده است كه فرمود: اين بندگان صالح، همان ياران مهدى در آخر الزمانند (149).
مفسر برجسته قرآن، مرحوم «طبرسى» در تفسير آيه مزبور پس از نقل حديث ياد شده مىگويد:
حديثى كه شيعه و سنى از پيامبر اسلام(ص)نقل كردهاند، بر اين موضوع دلالت دارد: «اگر از عمر دنيا جز يك روز باقى نماند، خداوند آن روز را آن قدر طولانى مىگرداند تا مردى صالح از خاندان مرا بر انگيزد و او جهان را پر از عدل و داد كند همان گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد». (150)
اشاره قرآن به پيشگويى حكومت بندگان شايسته خداوند در روى زمين در كتاب تورات و زبور، نشان مىدهد كه اين موضوع از چنان اهميتى برخوردار است كه در كتب آسمانى پيامبران پيشين يكى پس از ديگرى مطرح مىشده است.
جالب توجه اين است كه عين اين موضوع در كتاب «مزامير داود» كه امروز جز كتب عهد قديم (تورات) است و مجموعهاى از مناجاتها و نيايشها و اندرزهاى داود پيامبر - عليه السلام - است، به تعبيرهاى گوناگون به چشم مىخورد.از جمله در مزمور 37 مىخوانيم:
«... شريران منقطع ميشوند، اما متوكلانِ به خداوند وارث زمين خواهند شد، و حال اندك است كه شرير نيست مىشود كه هر چند مكانش را استفسار نمايى ناپيدا خواهد بود اما متواضعان وارث زمين شده از كثرت سلامتى متلذذ خواهند شد».
همچنين در همان مزمور چنين مىخوانيم:
«... متبركان (خداوند) وارث زمين خواهند شد، اما ملعونان وى منقطع خواهند شد». (151)
2 - وَنُريدُ أن نَمُنّ عَلَى الّذينَ استُضعِفُوا فِى الأرضِ ...(152) «وارد كردهايم كه بر مستضعفان زمين نعمت بخشيم و آنان را پيشوايان و وارثان (زمين) قرار دهيم».
چنانكه در بخش «مهدى در منابع شيعه» نقل كرديم، امير مؤمنان - عليه السلام - پس از پيشگويى بازگشت و گرايش (مردم) جهان به سوى خاندان وحى، اين آيه را تلاوت فرمود. (153)
«محمد بن جعفر»، يكى از علويان، در زمان مأمون بر ضد خلافت عباسى قيام كرد. او مىگويد: روزى شرح گرفتاريها و فشارهايى را كه با آنها روبرو هستيم، براى مالك بن انس نقل كردم. او گفت: صبر كن تا تأويل آيه: وَنُريدُ أن نَمُنّ عَلَى الّذين... آشكار گردد. (154)
3 - وَعَدَ اللهُ الّذينَ آمَنُوا مِنكُم وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَستَخلِفَنّهُم فِى الأرضِ كَمَا استَخلَفَ الّذين مِن قَبلِهِم وَلَيُمَكّنَنّ لَهُم دينَهُمُ الّذِى ارتَضى لَهُم وَليُبَدِلَنّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم أَمناً يَعبُدُونَنى لايُشرِكُونَ بِى شَيئاً... (155).
«خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و اعمال صالح انام دادهاند، وعده داده است كه حتماً آنان را خليفه روى زمين خواهد كرد، همان گونه كه پيشينيان را خلافت روى زمين بخشيد؛ و دين و آيينى را كه خود براى آنان پسنديده استقرار خواهد بخشيد و بيم و ترس آنان را به ايمنى و آرامش مبدّل خواهد ساخت (آنچنانكه) مرا مىپرستند و چيزى را براى من شريك قرار نمىدهند...».
مرحوم «طبرسى» در تفسير اين آيه مىگويد:
از خاندان پيامبر روايت شده است كه اين آيه درباره آل محمد (ص) نازل شده است. «عيّاشى» از حضرت على بن الحسين - عليه السلام - روايت كرده است كه اين آيه را خواند و فرمود: به خدا سوگند آنان شيعيان ما خاندان پيامبر هستند. خداوند اين كار را در حق آنان به دست مردى از ما به انجا مىرساند و او مهدى اين امت است. او همان كسى است كه پيامبر(ص)درباره او فرمود:
«اگر از عمر دنيا جز يك روز باقى نماند، خداوند آن روز را آن قدر طولانى مىگرداند تا مردى از خاندان من حاكم جهان گردد. اسم او اسم من (محمد) است، او زمين را از عدل و داد پر مىسازد همان گونهكه از ظلم و جور پر شده باشد».
«طبرسى» مىافزايد: اين معنا در تفسير آيه مزبور از امام باقر - عليه السلام - و امام صادق - عليه السلام - نيز روايت شده است. (156)
پىنوشتها:
82- طاغوت كسى است كه بر خلاف حق حكومت كند و بر اساس موازين اسلامى سزاوار آن مقام نباشد. لفظ «طاغوت» صيغه مبالغه از طغيان است، تو گويى اين افراد در طغيان و مرز نشناسى، در بالاترين حدّ قرار گرفتهاند.
83- نسأ: .60
84- ينظران من كان منكم ممن روى حديثنا ونظر فى حلالنا وحرامنا و عرف أحكامنا فارضوا به حكما فانّى قد جعلته عليكم حاكماً فاًذا حكم بحكمنا فلم يقبل منه فاًنّما استخفّ بحكم الله وعلينا ردّ، والرّاد علينا الرّاد على الله، وهو على حدّ الشرك بالله (كلينى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه'. ق، ج 1 ص 67، كتاب فضل العلم، باب اختلاف الحديث، ح 10 - شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعة، بيروت، دار احيأ التراث العربى،، ج 18 ،باب 11 من أبواب صفات القاضى،، ص 99).
85- وأمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فيا الى رواة حديثنا فاّنّهم حجتى عليكم وأنا حجة الله (طوسى،، همان كتاب، ص 177 - طبرسى،، همان كتاب، ص 452 - شيخ حرّ عاملى، همان كتاب، ج 18، ص 101، كتاب القضأ، ابواب صفات القاضى،، باب 11، ج 9 - طبرسى،، احتجاج، نجف، المطبعة المرتضوية، ج 2، ص 163).
86- امينى،، ابراهيم، دادگستر جهان، چاپ چهارم، قم، انتشارات دار الفكر، 1352 ه'. ش، ص 74 - .82 اين آمار از روى احاديث منقول در كتاب «منتخب الأئر» تهيه شده است و اگر تتبع بيشترى صورت گيرد، طبعاً تعداد احاديث بيش از اين خواهد بود.
87- درباره روايات منقول از پيامبر اسلام، در بخش روايات اهل سنت توضيح خواهيم داد.
88- محمد بن جرير بن رستم طبرى،، دلائل الامامة، الطبعة الثالثة، قم، منشورات الرضى،، ص .240
89- ر.ك به: مهدى فقيه ايمانى، مهدى منتظر در نهج البلاغة، اصفهان، كتابخانه عمومى امام امير المؤمنين على - عليه السلام -.
90- لتعطفنّ الدنيا علينا عطف الضروس على ولدها (ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغة، قاهره، دار احيأ الكتب العربية، 1960 م، ج 19، ص 29، حكمت 205).
91- ونريد أن نمنّ على الذين استضعفوا فى الأرض ونجعلهم أئمّة ونجعلهم الوارثين (قصص: 6).
92- صدوق، كمال الدين، مؤسسة النشر الاسلامى (التابعة) لجماعة المدرسين بقم المشرفة، 1405 ه'. ق، ج 1، ص .318
93- صدوق، همان كتاب، ج 2، ص 377 - مجلسى،، بحار الأنوار، تهران، المكتبة الاسلامية، 1393 ه'. ق، ج 51، ص .156
94- طبرسى،، اًعلام الورى، الطبعة الثالثة، تهران، دار الكتب الاسلامية، ص 443 - .444
95- طبرسى،، همان كتاب، ص .443
96- شيخ طوسى،، فهرست، مشهد، دانشگاه مشهد، 1351 ه'. ش، ص 14، شماره 19 - نجاشى،، فهرست اسمأ مصنفى الشيعة، قم، مكتبة الداورى،، ص 11 - ابن داود، رجال، قم، منشورات الرضى،، ص 32، شماره .23
97- نجاشى،، همان كتاب، ص 29 - طوسى،، فهرست، ص 98، شماره .205
98- نجاشى،، همان كتاب، ص 29 - طوسى،، فهرست، ص 98، شماره .205
99- نجاشى،، همان كتاب، ص .178
100- نجاشى،، همان كتاب، ص 17 - (آيت الله) صافى،، منتخب الأثر، تهران، مركز نشر كتاب، 1373 ه'. ق، ص 466 و .467
101- البته ابراهيم انماطى و حسن بن محمد بن سماعة واقفى بودند و هدفشان از نوشتن چنين كتابى، اثبات ديدگاههاى خودشان بوده است، اما رد هر حال اين موضوع نشان مىدهد كه غيبت يك موضوع مسلّم بوده است. (دكتر حسين، جاسم، تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم، چاپ اوّل، تهران، انتشارات امير كبير، 1367 ه'. ش، ص 21 و 22).
102 صافى، لطف ا-لله، نويد امن و امان، تهران، دار الكتب الاسلامية، ص 91 - .92
103- صافى، همان كتاب، ص 92 - .95
104 صافى، همان كتاب، ص 95 - .99
105- ر.ك به: صحيح بخارى، ط 1، با شرح و تحقيق شيخ قاسم شمّاعى رفاعى، بيروت، دار القلم، 1407 ه'. ق، ج 4، باب 945 (نزول عيسى بن مريم)، ص 633 و مسند احمد حنبل ،بيروت، دار الفكر (بى تا) ج 1، ص 84 و 99 و 448 و ج 3، ص 27 و .37 ور.ك به: سنن ابن ماجه (207 - 275 ه'. ق) تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقى،، بيروت، دار احيأ التراث العربى،، ج 2، ص 1366 - 1368، كتاب الفتن، باب 34، باب خروج المهدى،، حديث 4082 - .4088
106- لو لم يبق من الدنيا الا يوم لبعث الله عزّوجلّ رجلاً منژا يملأها عدلاً كما ملئت جوراً (مسند احمد حنبل، بيروت، دار الفكر (بى تا)، ج 1، ص 99).
107- تواتر و متواتر، از اصطلاحات علم الحديث است و منظور از خبر متواتر، خبر جماعتى است كه (فى حدّ نفسه، نه به ضميمه قرائن) اتفاق آنان بر كذب، محال و در نتيجه موجب علم به مضمون خبر باشد. (ر.كبه: مدير شانه چى، كاظم، علم الحديث، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ 3، 1362 -. ش، ص 144) بدين گونه «تواتر» را مىتوان «ثبوت قطعى» تعبير كرده و «حديث متواتر» را «حديث ثابت و قطعى» خواند؛ حديثى كه راويان بسيار داشته، و در كتابهاى بسيار روايت شده است و به وسيله محدثان و مشايخ روايت، سينهبه سينه، و ضبط به ضبط، از نسلى به نسل ديگر رسيده است و ثبوت و صدور آن از پيامبر اكرم، با ائمه طاهرين - عليهم السلام - قطعى است (حكيمى، محمد رضا، خورشيد مغرب، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1360 ه'. ش، ص 99).
108- صافى، همان كتاب، ص 90 - .91
109- صافى، همان كتاب، ص .91
110- وجميع ما سقناه بالغ حدّ التواتر كما لايخفى على من له فضل اطّلاع. فتقّرر بجميع ما سقناه أنّ الأحاديث الواردة فى المهدى المنتظر متواترة... و هذا يكفى لمن كان عنده ذرّة من أيمان و قليل من انصاف. (نقل از غاية المأمول فى شرح التاج الجامع للأصول، تأليف شيخ منصور على ناصف، در حاشية التاج، ط 2، قاهره، دار احيأ الكتب العربية، ج 5، ص 327).
111- حافظ، كسى است كه بر سنن رسول اكرم احاطه داشته باشد و موارد اتفاق و اختلاف آن را بدان د و به احوال راويان و طبقات مشايخ حديث كاملاً مطلّع باشد (مدير شانه چى، همان كتاب، ج 2، ص 22).
112- تواترت الأخبار و استفاضت بكثرة رواتها عن المصطفى(ص)فى أمر المهدى (منتختب الأثر، ص، پاورقى).
113- تواترت الأخبار بأنّ المهدى من هذه الامه وانّ عيسى - عليه السلام - سينزل و يصلّى خلفه (فتح البارى بشرح صحيح البخارى،، بيروت، دار المعرفة، ج 6، ص 493 - 494).
114- تواترت الأخبار عن النبى (ص)انّه من أهل بيته وانّه يملأ الأرض عدلاً (نور الأبصار، قاهره، مكتبة المشهد الحسينى،، ص 171).
115- تواترت الأخبار عن النبى (ص)بخروجه و انّه من أهل بيته وانّه يملأ الارض عدلاً (اسعاف الراغبين، در حاشيه نور الأبصار، ص 140).
116- اين كتاب، چنانكه در مقدمهاش ذكر شده است، به منظور جمع آورى مجموعه قابل اطمينانى از «اصول پنجگانه» حديث كه مهمترين كتب حديث اهل سنت است، تأليف گرديده و در پنج جلد چاپ شده است. مؤلف كتاب شرحى به نام «غاية المأمول» در شرح آن نوشته كه در حاشيهاش چاپ شده است.
117- التاج الجامع للأصول، قاهره، ط 2، دار احيأ الكتب العربية، ج 5، ص .310
118- قد وقع اتفاق الفرق من المسلمين أجمعين على انّ الدنيا و التكليف لاينقضى الاّ عليه (المهدى)) (شرح نهج البلاغه، قاهره، دار احيأ الكتب العربية، 1960 م، ج 10 ص 96).
119- درصفحات آينده، قسمتهايى از مطالب اين مجله را نقل خواهيم كرد.
120- متن كامل عربى اين يبانيه درك كتاب: مهدى انقلابى بزرگ، از صفحه 151 تا 155، نقل شده است و ترجمه آن با تغييرات اندكى از اين كتاب گرفته شده است.
121- در بيانيه ياد شده نيز اين منابع پيروى شده است.
122- سنن ابى داود، بيروت، دار الفكر، ج 4، ص 106، كتاب الفتن و الماحم، كتاب المهدى ،، حديث 4282 - سيوطى، تاريخ الخلفأ، بغداد مكتبة المثنى، ص .272
123- محمد بن عيسى بن سوره ترمذى متوفاى 279 ه'، مؤلف يكى از شش كتاب مشهور و معتبر نزد اهل سنت است.
124- متن حديث جنين است: قال رسول الله9: لاتذهب الدنيا حتى يملك العرب رجل من أهل بيتى يواطئ اسمه اسمى (سنن ترمذى،، بيروت، دار احيأ التراث العربى،، ج 4، ص 505، باب 52 (ماجأ فى الهدى))، ح 2230 و 2231).
125- ر. ك به: مسند احمد حنبل، ج 1، ص .448
126- صافى، ممنتخب الأثر، تهران، مركز نشر كتاب، 1373 ه'. ق، ص 231 - 235 - و موسوعة الامام المهدى،، اصفهان،
مكتبة الامام أمير المؤمنين العامّة، ج 1، ص 13 - .16 در اين باره احتمالات ديگرى نيز داهاند كه جهت رعايت اختصار از نقل آنها خود دارى شد.
127- عبد الرحمان بن محمد بن خلدون مغربى 732 - 808 ه'.
128- جر و تعديل از اصطلاحات علم حديثشناسى است. مقصود از جرح اين است كه راوى يا راويان يك حديث از طرف حديث شناسان با تعبيراتى از قبيل: دروغگو، جاعل حديث، اهل غلّو و تعبيرات ديگرى كه در اين علم مطرح شده، معرفى شود كه طبعاً آن حديث فاقد اعتبار خواهد بود.
و مقصود از تعديل، اين است كه راوى به عنوان: شخص عادل، موثق و مانند اينها معرفى شود كه طبعاً حديث او مورد قبول خواهد بود. البته اينها معيارهاى جرح و تعديل از ديدگاه دانشمندان شيعه است. دانشمندان اهل سنت نيز معيارهايى دارند كه همه جا با معيارهاى شيعه يكسان نيست.
129- مقدمه، الطبعة الرابعة، بيروت، دار احيائ التراث العربى،، ص 311 - .312
130- مقدمه، ص .322
131- ر. ك به: دادگستر جهان، ص 30 - 49، مهدى انقلابى بزرگ، ص 159 - 165، منتخب الأثر، ص 5 - 6، پاورقى.
132- ص .311
133 ص .327
134- سخنان مبسوط شيخ عبد المحسن عباد، در مجله الجامعة الاسلامية چاپ «مدينه» مورخ ذيقعده 1388 ه'. ق، شماره 3، سال اوّل منتشر شده و ما آن را از: «موسوعة الامام المهدى»» ج 1 نقل كرديم.
135- نوبختى، فرق الشيعة، نجف، المطبعة الحيدرية، 1355 ه'. ق، ص 27 - شهرستانى، الملل و النحل، قم، منشورات الرضى،، ج 1، ص .132
136- نوبختى، همان كتاب، ص 67 - .68
137- ابن طقطقا، الفخرى،، بيروت، دار صادر، 1386 ه'. ق، ص 165 - .166
138- ابو الفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبيين، نجف، المكتبة الحيدرية، 1385 -. ق، ص .193
139- ابو الفرج الاصفهانى، همان كتاب، ص .195
140- ابو الفرج، همان كتاب، ص .162
)141 شهرستانى، همان كتاب، ج 1، ص .148
142- شهرستانى، همان كتاب، ص .150
143- نوبختى، همان كتاب، ص 80 و .83
144- نوبختى، همان كتاب، ص .96
145- حكيمى، محمد رضا، خورشيد مغرب، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1360 ه'. ش، ص 140 - .151
146- انبيأ: .106
147- (آيت الله) مكارم، ناصر، مهدى انقلابى بزرگ، چاپ دوم، قم، مطبوعاتى هدف، ص 121 - .122
148- الارشاد، قم، مكتبة بصيرتى،، ص .346
149- طبرسى،، مجمع البيان، تهران، شركة المعارف الاسلامية، 1379 ه'. ق، ج 7، ص .66
150- طبرسى،، همان كتاب، ص .67
151- تورات، ترجمه فارسى توسط وِليَم كِلِن فسّيس اِكِسّى به دستور مجمع مشهور بِرِتِش فاين بَيبَل سُسَيتى، چاپ لندن، 1856 م، ص .1030
152- قصص: .6
153- شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج 19، ص 29، حكمت .205
154- ابو الفرج، همان كتاب، ص .359
155- نور: .55
156- مجمع البيان، ج 7، ص .152
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}